برگی از دفتر خاطرات تیام
باز هم میخوام ازخاطرات عسلکم بنویسم بازهم اززمانی که هنوز به یک سال نرسیده بودی.هرروز من وپدرت شاهد رشد وشکوفاییت بودیم ولذت میبردیم.نمیتونستم خوابت رو تنظیم کنم و از این موضوع ناراحت بودم مدام به من امیدواری می دادند که این موضوع برطرف میشه یه مقاله ای خوندم برای تنظیم خواب نوزادکه نوشته شده بود باید برای او موسیقی گذاشت و اورا قبل از خواب به حمام بردوبازی و ماساژهم موردهای کمک کننده به این امرهستند. موسیقی خیلی کم اثر گذاشت اماهرروز که نمیشد حمام ببرمت اما روزهایی که حمام میرفتی خیلی خسته میشدی و میخوابیدی.بازی و ماساژهم جزء برنامه های روزانه ی تو بود عزیزم.کم کم غذاهای کمکی هم به برنامه ی غذاییت اضافه شد به سرلاک اوایل خیلی علا...
نویسنده :
مامان نازی
17:51