پرنسس 2 ساله 25/6/90
سلام عشق مامان امروز جشن دومین بهار زندگیت گلم
نمی دونم برات چی بنویسم نمی دونم احساساتم رو چه طوری برات بگم
از شیرین زبونیات که خیلی خوشمزه س,ازقلمبه گوئیات که نگو,از خنده های از ته دلت,مامانی از تولدت بیشتر فیلم دارم تا عکس ولی خاطره هاشو برات مینویسم.وقتی همه داشتن میرقصیدن شما کمی دست می زدی کمی نانای نانای میکردی و مدل رقص جدید این بود که جیغ میزدی و مینداختی خودتو روی زمین و به قول خاله هات از اون جیغ بنفشا.مامانی نمیدونم چرا هی خودتو مینداختی رو زمین,اما این به بقیه مهمانها هم سرایت کرده بود و مهیار وآرین هم خودشونو روزمین مینداختند تا تو بخندی دایی عباسم که کشته بودی مدام دنبالت از این اتاق به اون اتاق میکشوندی.آخ که فدای رقصیدنت چرخیدنت و الکی خندیدنت راستی مامانی کمی رقصهای بقیه مهمانها رو نگاه میکردی و تقلید میکردی و بازم بدو بدو فدات شم که اینهمه تلاش میکردی از همه تقلید کنی از فشفشه ها اصلا نترسیدی و تو دستتم گرفتی وبعد کیکت اومد که مدلش دورا بود با سفارش خودت که کلی انگشتیش کردی و خوشمزه ترین کیک دنیاشد خاله بهت گفت:کمی ازپاش و دست و چشم وقسمتای مختلفش انگشت بزنی و بخوری که شما درست انجام دادی از بین کادوها از کادوی دایی عباس مخصوصا کتاب حیواناتش خوشت اومد و به سوالات مهمانها که این چه حیوانی و چه صدایی داره درست جواب می دادی موقع شام دیگه خسته شده بودی و شیطنت نمی کردی من و پدرت امیدواریم که روز خیلی خوبی رو برات رقم زده باشیم
روزی دنیا شاهد گریه کودکی بود که امروز تنها بهانه شادی ماست