تیامتیام، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

تیام نابغه ی کوچک آسمانی

16 مهر روز حهانی کودک

  دختر گلم روزت مبارک مامی خیلی دوست دارم به قول خودت عاشقتم روز جهانی کودک به همه ی مامانا وباباهای مهربون که عاشقانه فرزندشونو میپرستن وازشون مراقبت ونگهداری میکنن مبارک. کاش میشد همیشه کودک بود                    زندگی فقط شادی وعروسک بود کاش هرگز زنگ تفریحی  نبود                          جمع بودن بود اما تفریقی بود کاش میشد باز کوچک  میشدیم                       حداقل یک روز کودک میشدیم &n...
15 فروردين 1393

عکسهای آتلیه مهرداد

سلامممم با یه وقفه ی خیلی طولانی ما اومدیم تا دوباره چیزای خوشمل بنویسیم.نوروز سال ٨٨ بود یعنی فروردین ماه زمانی که شما ٧ماهه بودی من و بابایی تصمیم گرفتیم دختر خوشگلمونو ببریم آتلیه عمو مهرداد دوست بابایی، که خیلی عکسای خوشکلی میگیره تا عکسای قشنگت بماند یادگاری، بعد بابایی گفت:دخترمون که هنوز نمی تونه بشینه چه جوری ازش عکس بگیریم؟الهی فدات شم که نمیتونستی بشینی چقدر اون لحظه ها ناب و شیرین و زیبا بود لحظه هایی که با قلب و روح و جسمم پیوند عجیبی خورده و هنوز ازیاداوریش قلبم سرشار از لذت میشه. اما عمو مهرداد در جواب سوال بابایی گفت: هیچ ایرادی نداره مامانی با دستش کمک کنه اون با من،ما کمک کردیم اما دستامون نمی دونیم چی شد ...
15 فروردين 1393

13 بدر 93

خداوندا شاکرم که یه 13بدر دیگه رو کنار خانوادم بودم احساس میکنم اگه این روز رو کنار پدر ومادرم نباشم خیلی بد وسخت میگذره آ خه یه سال 13بدر ما مسافرت بودیم و من که   هر سال 13بدر کنار خانواده خودم بودم بهم   خیلی سخت گذشت.  خلاصه, همگی خونه مامانی جمع شدیم و برنامه فرداروچیدیم صبح ساعت 10 همگی به سمت جنگل رفتیم تیامم خیلی خوشحال بود و خیلی خوش گذشت تیام همش مشغول بازی بود ازمن درخواست کرد براش آتیش روشن کنم منم با کلی توضیحات ایمنی وکلی توضیحات در مورد درخت و جنگل براش آتیش روشن کردم یه آتیش دونفره چه لحظه های قشنگ مادرانه ودخترانه ای داشتیم واز پدرش هم درخواست بستن تاب کرد و پدرش هم که زبان نه گفتن به تیام رو نداره با ک...
15 فروردين 1393

پرنسس 2 ساله 25/6/90

سلام عشق مامان امروز جشن دومین بهار زندگیت گلم نمی دونم برات چی بنویسم نمی دونم احساساتم رو چه طوری برات بگم از شیرین زبونیات که خیلی خوشمزه س,ازقلمبه گوئیات که نگو,از خنده های از ته دلت,مامانی از تولدت بیشتر فیلم دارم تا عکس ولی خاطره هاشو برات مینویسم.وقتی همه داشتن میرقصیدن شما کمی دست می زدی کمی نانای نانای میکردی و مدل رقص جدید این بود که جیغ میزدی و مینداختی خودتو روی زمین و به قول خاله هات از اون جیغ بنفشا.مامانی نمیدونم چرا هی خودتو مینداختی رو زمین,اما این به بقیه مهمانها هم سرایت کرده بود و مهیار وآرین هم خودشونو روزمین مینداختند تا تو بخندی دایی عباسم که کشته بودی مدام دنبالت از این اتاق به اون اتاق میکشوندی.آخ که فدای ر...
10 فروردين 1393

خبر خبر خبر

یه شگفتانه تیام پرنسس مامانی با تلاش فراوان و کوشش زیاد و بسیار قابل ملاحظه دوره های مهندسی خلاقیت را به خوبی گذراند و موفق به کسب گواهینامه از( آکادمی خلاقیت پارسیان) شد به دختر گلم ضمن خسته نباشید تبریک میگم حس مادرانه تو این لحظه به هیچ وجه قابل توصیف نیست.فقط شادی مادرانه با شبنم های عشق، چشمهایم هر لحظه به همراه تو موفقیت هایت را دنبال می کنند تمام هستی من   من کیم؟گنج مهرو وفایم            من کیم؟آسمان سخایم             من کیم؟چهره ای آشنایم مادرم ,جلوه گاه خدایم          من کیم؟عاشق روی فرزند       ...
10 فروردين 1393

happy new year

سلام دوستای عزیزم  سال نو مبارک می آید آرام آرام خوش بوتر از خورشید با دامنی پر از شکوفه می آید از لابلای جنگل وحشی و قلب باغچه ها از خیال بهار مالامال بهار فصل درنگ عاطفه در کوچه ی باغهاست  من و پسرخاله هام (مهیار و آرین) سال1393 رو به شما تبریک میگیم همراه با بهترین آرزوها ...
9 فروردين 1393

خیلی خوشحالم

امروز برای تیام گلم وقت تست iQ داشتیم صبح خیلی زود بیدار شدم و رفتم سرکار تا سرساعت 12 برسم خدارو شکر وقتی رسیدم هنوز خانم دکتر نیومده بود تا خانم دکتر برسه کمی هیحانات خودمو کنترل کردم کمی هم استرس داشتم چون شما سرما خورده بودی و میترسیدم رو تستت تاثیر بذاره خانم دکتر اومد و تست رو شروع کرد،من اصلا برای شما توضیح نداده بودم که تست داری دوست داشتم بدون هیچ آمادگی تست بدی موقع تست سر از پا نمیشناختم چون این تست نشون میداد که من تواین 4 سال آموزشهایی که به شما دادم مفید بوده یانه؟قلبم سرشار از شادی بود چون شما به تک تک موارد تست صحیح پاسخ دادی حتی به سوالات خانم دکتر،از شما خواست که یه نقاشی بکشی از خانوادت و شما یه خانواده 3...
5 اسفند 1392

اولین گریم و پیشی ملوسه ی مامان

بچه های کوچک در مورد همه چیز توضیح میخوان و وای به زمانی که ندونی جواب سوالشونو چی بدی میخوام دوباره برگردم به برگی از گذشته،مواقعی که میخواستیم از خونه بیرون بریم من آماده میشدم و بعد شمارو آماده میکردم کمی به من نگاه میکردی وبعد با زبون شیرینت میگفتی مامانی من آرایشی و من میموندم چی جوابتو بدم وچه جوری برات توضیح بدم تا اینکه خودت کمکم کردی یه شب که رفته بودیم سرزمین عجایب که بچه ها خیلی دوستش دارن توجهت به قسمت گریم کودکان معطوف شد بعد با اشاره به من گفتی مامانی آرایشی میخوام و خودت یه راه حل جلوی پام گذاشتی این اولین تجربت بود گریمور گفت:چون سنش کمه و ممکنه نشینه یا بترسه یه گریم راحت انتخاب کنید ...
4 آبان 1392

مسابقه بادبادکها اولین تجربه ی کار گروهی 3 نفره

چند روز مونده بود به روز جهانی کودک از طرف مهد کودکت اعلام کردن که در روز جهانی کودک علاوه بر جشن؛ مسابقه ی بادبادکها هم در مهد برگزار میشه و به بهترین کایت جایزه تعلق میگیره وهدف فقط همکاری والدین با بچه هاس؛این بابادکها به هوا فرستاده نمیشن وجنبه ی تزئینی دارن  من و بابایی رفتیم تو فکر که چی درست کنیم؟بابایی گفت : دخترم باید جایزه رو ببره.بابایی فکرش این بود که بادبادک مدل زنبور درست کنیم اما چون الگویی نداشت کایتی که مد نظر من بود درست کردیم دقیقا دو شب براش تایم گذاشتیم کلی وسایل خریده بودیم و بعد از کلی سختگیری من وبابایی بالاخره پروزه به پایان رسید؛گلکم چقدر ذوق میکردی و چقدر خوشحال بودی و طبق معمو...
29 مهر 1392